سفارش تبلیغ
صبا ویژن

برای لیلی
قالب وبلاگ

روزها می گذرد
زود
و من
بیدار
گرفتارم
گرفتار
روزی گرفتار درس
روزی گرفتار مشق
روزی گرفتار تو
روزی گرفتار پول
روزی گرفتار موهام
روزی گرفتار آرایشم
روزی گرفتار روسری
روزی گرفتار مانتو
ماه ها گرفتار خوشکلی
سال ها گرفتار ازدواج
بعدها گرفتار زندگی
روزگاری گرفتار زمین
روزگاری گرفتار زمان
روزگاری گرفتار گرفتاری
و
....
.....
........
چند صباحی است بیدار
گرفتار عشق است
عین و شین و قاف
گرفتار حاء و سین و یاء و نون
گرفتار کربلام
گرفتار حسین (ع)
خدایا گرفتارم
گرفتارترم کن
گرفتار کربلا
....
.......
..........



کلیدواژه ها:
[ شنبه 91/9/25 ] [ 10:0 عصر ] [ بیدار ] [ نظر ]

بیدار باش، بیدار!
یادت باشد
جوانی می گذرد...
بیدار باش، بیدار!
صورت زیبا و لطیف
می پژمرد...
بیدار
موهای حنایی و قشنگ
سپید می شود
بیدار
حس و حال جوانی می رود
بیدار
تو خواهی ماند با صورتی چروکیده
تو خواهی ماند با دستانی ناتوان....
تو خواهی ماند با موهای ژولیده...
بیدار
می گذرد
زود می گذرد
بیدار باش، بیدار!
مواظب باش کاری نکنی که عمری حسرتش را بخوری...
بیدار شو، بیدار!
بیدار...
می گذرد...
گذشت...



کلیدواژه ها:
[ شنبه 91/9/25 ] [ 4:35 عصر ] [ بیدار ] [ نظر ]

سال هاست از آن واقعه می گذرد...
و سؤال ها در ذهنم هر سال بیشتر می شود...
هر چه سعی می کنم...
تصورش سخت است...
یک نفر تمام هستی اش را برای من گذاشت...
فقط برای من....!!!
اما من....
عاشورا بیدارم کن!
می دانم، درس ها داری برایم
می دانم
بیدارم کن...
برایم بگو
واضح تر
روشن تر
رساتر
فریاد بزن برایم
عاشورا بیدارم کن
می دانم، درس ها داری برایم...
حسین جان، گاهی خودت فریاد زدی و فرمودی دلیل قیامت چیست...
نشنیدم،
یا شاید وانمود کردم که نشنیدم...
گاهی آن قدر واضح رفتار کردی که نیازی به گفتن نداشت...
هنوز هر روز دلیل قیامت را می شنوم
اما
عاشورا بیدارم کن
می دانم، ...
حسین جان!
آن لحظه را به یاد دارم که تو هنوز نیمه جانی در بدن داشتی و نگاهت به خیمه ها بود و نگران بودی
نگران بودی...
خدا نکند چشم حرامی به حرم افتد و ...
....
      .....
...           ....
عاشورا بیدارم کن
می دانم، ...
مرا چه شده است که خودم، خودم را برای چشم حرامی زینت می کنم
خودم، خودم را برای چشم حرامی زینت می کند در حالی که هنوز تو زنده ای
و از میال گودال حوادث روزگار تلخ ما، مرا نظاره می کنی
عاشورا! بیدارم کن
می دانم، ...
حسین جان! هنوز هم برای دیده نشدن اهل خیام حرم گریه می کنی؟
آقا جان! دعایم کن
دستم بگیر
بیدارم کن...
بگو برای من خودت را فدا کردی...!
بگو برای زنده شدنم رفتی...!
بیدارم کن...
بفهمانم که هنوز برای چادرم گریه می کنی...
بیدارم کن...
بیدار...



کلیدواژه ها:
[ سه شنبه 91/9/7 ] [ 8:46 صبح ] [ بیدار ] [ نظر ]

وقتی بغض راه گلویت را بسته باشد...
وقتی سیاهی قلبت در زیر سیاهی پیراهن مشکی عزای کربلا مخفی بماند...
وقتی پلیدی چشمان گنه کارت با اشک بر نازدانه ی نینوا زوال یابد...
وقتی دستان خطاکارت به پرچم علمدار کربلا مماس گردد...
وقتی حنجره ی گرفته ات به چایی مجلس ارباب صفا یابد...
وقتی شال مشکی عزای قافله به کمر همتت بسته شود...
و وقتی گوشه ای برای عشق بازی بخواهی...
باید راهی حرم شوم...
امروز چهارشنبه.... روز زیارتی آقای مهربان...     و اینجا مشهد...
از دور گلدسته های رو به کربلا، پیداست و آن
و آن کمربند مشکی گلدسته ها که نشان از عزاداری صاحب خانه دارد...
اذن دخول لازم نیست... اما ادب است...
قدم زنان...   آهسته آهسته...    ذکری بر لب...     و قلبی پرتلاطم...
به پنجره ی فولاد که می رسم فقط شاید یاد این شعر می افتم
«پنجره فولاد رضا، مریضا رو شفا میده    اگه آقا خودش بخواد، برات کربلا می ده»
جلوتر می آیم... یادم باشد.... اینجا حرم است...
حرم امام رئوف...    یادم باشد...
طاعتش واجب...      دستش کریم...   سجیّتش کرم... عادتش احسان... و وصیِتش تقواست.
و قلبش محزون...   و سینه اش داغدار...
برعکس همه ی چهارشنبه ها، امروز حرم خیلی خلوت است... چرایش را نمی دانم!!!
خادم روحانی حرم را می بینم که از نردبان بالا رفته و روی ضریح را می بوسد و آمده است برای تعویض دسته گل های چهارگوشه ی ضریح...
خلوتی باید یافت، گوشه ای پیدا کن، آرام بایست، و زیارت نامه ای به رسم ادب...
اشکی اگر جاری شد...   یادت باشد صاحب خانه فرموده برای حسین باشد... «یابن شبیب...»
حال بنشین و لحظه ای بمان و مرثیه ای بخوان...
نمی دانم چرا بی مقدمه با دیدن ضریح رفتم گودال کربلا...   او می دوید و ...
در خبر است که وقتی محرم می شد، دسته دسته افراد می آمدند و در محضر امام روضه ای می خواندند و گریه می کردند و آقایمان هم ناله می زدند...
نشستم... پایین پای حضرت... جای همه تان خالی... دعاتان کردم...
حال می فهمم... گلدسته های این حرم رو به کربلاست...

* پ.ن: اگر برای حرم نامه ای داری، گوشه ای برایم بنویس، توفیقی اگر حاصل شد، کبوتر حریمش اگر ماندم، چهارشنبه ی بعد نامه ات را خواهم برد.



کلیدواژه ها:
[ چهارشنبه 91/9/1 ] [ 1:30 عصر ] [ بیدار ] [ نظر ]

گاهی وقتا که کسی حرفی برا گفتن نداره
شاید سکوت بهتر باشه
اما
شاید یه روزی بیاد که ما
یعنی من و تو
به خاطر سکوتمون مواخذه بشیم
...
    .....
...       ...... 



کلیدواژه ها:
[ یکشنبه 91/8/28 ] [ 11:48 صبح ] [ بیدار ] [ نظر ]

یه چیز رو شاید مطمئنم؛
...که اگه حتی دین هم نداشتم
سعی میکردم پوشش رو داشته باشم،
گاهی وقتا که نگاه برخی مردا رو دنبال میکنم...
و میرسم به زیباترین مخلوق خدا... حالم بد میشه!
میدونم امتحان سختیه،
ولی وقتی بدونی که ارزش چیه،
پوشش رو پس نمیزنی،

قدر خودت رو بدون
به خدا خودشون میگن،
تو این روزگار گرونی، چه ارزون........!!!
چه ارزون....!!!



کلیدواژه ها:
[ چهارشنبه 91/7/19 ] [ 1:57 عصر ] [ بیدار ] [ نظر ]

انسان پیوسته در زندگی خویش در جستجوی یافتن الگوها و نمونه های کمال یافته ای است که پله های ترقی را در جنبه های مختلف ظاهری و معنوی طی کرده اند تا او نیز با تأسی به شیوه های زندگی و نوع عملکرد آنها بتواند به کمال مطلوبش ناءل آید. در کتاب انسان ساز قرآن کریم آیاتی به چشم می خورد که ویژگی های انسان های نمونه را به اجتماع بشری معرفی می کند. قصد دارم در قالب عنوان"بانوان قرآنی" به بیان برخی از صفات و ویژگی های یک زن مطلوب و مورد پسند جامعه اشاره کنم. هر عزیزی که اینو می خونه با نظر ارزشمندش در تأیید یا رد این پیشنهاد کمک کنه. یا حق



کلیدواژه ها:
[ یکشنبه 91/7/2 ] [ 2:39 عصر ] [ بیدار ] [ نظر ]

به گزارش بی باک به نقل از زنان پرس، در میان تهاجمات اسرائیل در لبنان و جنگ ترور صهیونیست‌ها، اکنون مسائل جهانی به موضوع اصلی خانواده‌های آمریکایی بدل شده است

من تو را می‌بینم    …

من نمی‌توانم … اما می‌بینم که تقریبا هر زنی بچه‌ای بغل کرده یا اطراف او بچه‌هایی هستند. می‌بینم هر چند آن‌ها پوششی محجوبانه دارند، لیکن هنوز زیبایی‌شان می‌درخشد. اما این فقط زیبایی بیرونی نیست، که متوجه آن می‌شوم .

من چیزی عجیب در درون خود احساس می‌کنم:

غبطه می‌خورم

اما نمی‌توانم چیزی بگویم؛ فقط قدرت، زیبایی، عفت و بیش از همه رضایت و شادی تو را تحسین می‌کنم. آری، عجیب است اما به ذهن من خطور می‌کند که تو هر چند تحت بمباران اما از ما، خوشحال‌تری.

چرا که تو هنوز زندگی طبیعی یک زن را داری. شیوه‌ای که زنان از ابتدا همواره چنین زندگی می‌کردند. در غرب هم تا دهه 1960 این‌چنین معمول بود، تا اینکه به وسیله دشمنی مشترک بمباران شدیم.

از طریق وسوسه

اما ما با مهمات واقعی بمباران نشدیم، بلکه با فساد اخلاقی و نیرنگ آلوده و زیرکانه از طریق وسوسه بمباران شدیم.

آن‌ها به جای استفاده از بمب‌افکن‌ها و جنگنده‌های امریکایی، ما را از هالیوود بمباران کردند.


نامه‌ خواندنی بانوی ‌مسیحی به بانوی ‌مسلمان
 

 

آن‌ها می‌خواهند بعد از آنکه از بمباران زیرساخت‌های کشورهای شما فارغ شدند، شما را نیز اینگونه بمباران کنند. نمی‌خواهم این برای تو هم اتفاق بیافتد. تو هم احساس خفّت خواهی کرد همانطور که ما می‌کنیم. تو می‌توانی از این بمباران‌ها دوری کنی، اگر لطف کنی، و به ما که از نفوذ شیطانی آن‌ها تلفات جدی داده‌ایم، گوش کنی.

برای اینکه هر چیزی که از هالیوود می‌بینی، مشتی دروغ است، تحریف است، دود و آینه‌ها

(اصطلاح smoke and mirrors "دود و آینه‌ها" در زبان انگلیسی بنابر فرهنگ لغت‌های انگلیسی من جمله Random House Dictionary  نیرنگی‌ست ماهرانه که حقایق را تیره و تار ساخته و تحریف می‌کند مانند استفاده شعبده باز از حقه‌های شعبده بازی با استفاده از ابزاری چون آینه و دود)

آن‌ها روابط نامشروع را تحت عنوان سرگرمی بی ضرر جلوه می‌دهند. برای اینکه هدف آن‌ها انهدام اساس اخلاق جوامعی است که تشعشعات و امواج برنامه‌های سمّی‌شان را به آنان مخابره می‌کنند.

ملتمسانه از تو می‌خواهم سم آن‌ها را نخوری. وقتی که از آن خوردی، هیچ پاد زهری برای آن نیست!! ممکن است نسبتاً بهبود بیابی، اما هرگز همچون قبل نخواهی شد. بهتر است کاملاً از این سم دوری کنی، تا اینکه به دنبال شفا از آسیب‌های که به وجود می‌آورد باشی.

آن‌ها سعی دارند، با فیلم‌ها و نماهنگ‌های شهوت انگیز، به دروغ ما زنان امریکایی را شاد و راضی نشان دهند، مفتخر به لباس پوشیدن چون هرزه ها و قانع بودن به نداشتن خانواده؛ و تو را اینچنین وسوسه می‌کنند.

اکثر ما شاد نیستیم، به من اعتماد کن! میلیون‌ها نفر از ما داروهای ضد افسردگی مصرف می‌کنیم، از شغلهای‌مان متنفریم و شب‌ها به خاطر مردانی که می‌گفتند دوستمان دارند، ولی حریصانه از ما سوء استفاده می‌کنند و می‌روند، گریه می‌کنیم.

آن‌ها می‌خواهند خانواده‌های شما را از بین ببرند و شما را متقاعد کنند که فرزندان کمتری داشته باشید. آن‌ها با جلوه دادن ازدواج به عنوان شکلی از بردگی، مادری به عنوان نفرین، و با جلوه دادن با حیا بودن و پاک ماندن به عنوان عقب افتادگی و اُمُلی چنین می‌کنند. آن‌ها می‌خواهند خودت، ارزش خودت را پایین آوری و ایمان و اعتقاداتت را از دست بدهی. آن‌ها مانند شیطانی هستند که [آدم و حوا] را فریب دادند، تو فریب نخور!

برای خودت ارزش قائل باش:

من تو را به عنوان گوهر گران قیمت، طلای ناب، یا مروارید گران‌بها می‌بینم، (برگرفته از انجیل متی 13:45.)

همه‌ی زنان مرواریدهای گران‌بهایی هستند، اما برخی از ما در مورد ارزش پاکدامنی‌مان فریب خوردیم. عیسی گفت: "آنچه مقدس است، به سگان مدهید و مرواریدهای خود را پیش خوک وحشی نیاندازید، مبادا آن‌ها را پایمال کنند و برگشته، شما را بدرند.” (متی فصل 7 عبارت 6)

مرواریدهای وجودی‌مان بسیار گران‌بها هستند، اما آن‌ها می‌خواهند به ما بقبولانند که بی‌ارزش‌اند. ولی باورم کن! هیچ جایگزینی برای این نیست که بتوان در آیینه نگاه کرد و بازتاب پاکدامنی، نجابت و عزت نفس خود را در آن دید.

مُدهایی که از زیر دست خیّاطان غربی بیرون می‌آیند برای این طراحی می‌شوند که به تو بقبولاند که ارزشمندترین سرمایه تو، جذابیت جسمی توست. اما لباس‌های عفیف تو و حجاب تو در واقع پرجاذبه‌تر از هر مُد غربی است، برای اینکه آن‌ها تو را به صورت اسرارآمیزی پوشانده‌اند و عزت نفس و اعتماد به نفس تو را جلوه می‌دهند.

جاذبه‌های جسمانی زن باید از چشمان بی لیاقت پوشانده شود، البته این باید هدیه‌ای باشد از طرف تو برای مردی که تو را آنقدر دوست دارد و برایت احترام قائل است، که با تو ازدواج می‌کند. و از آنجا که مردان شما مرداند و با غیرت و دلاور، حق آنان نیز چیزی کمتر از بهترینی که تو عرضه کنی نیست. مردان ما دیگر حتی پاکدامنی نمی‌خواهند، آنها دُرّ گران‌بها را درک نمی‌کنند؛ آن‌ها سنگ مصنوعی پر زرق و برق را انتخاب می‌کنند تا آن را نیز [پس از سوء استفاده] رها کنند!

گوهربارترین سرمایه‌های تو زیبایی درونی‌ات، نجابتت، و آن چیزی‌ست که تو را  تو کرده است. اما متوجه شدم برخی زنان مسلمان از حدود تجاوز می‌کنند و حتی در حین حجاب‌شان سعی دارند تا جایی که ممکن است مانند غربی‌ها شوند .

چرا تقلید کنید از زنانی که به خاطر عفت و پاکدامنی از دست رفته‌شان پشیمان‌اند یا به زودی پشیمان خواهند شد؟ 

هیچ جبرانی برای آن از دست رفته نیست. شما الماس‌های بی‌ عیب هستید. نگذارید آن‌ها شما را بفریبند و تبدیل به سنگ بدلی شوید. زیرا که هر آنچه شما در مجلات مد و تلویزیون های غرب می‌بینید، دروغ است. این دام شیطان است. طلا نمای ابلهان است.

قلب یک زن

می‌خواهم تو را به اعماق قلبم راه دهم و سرّی را با تو در میان گذارم؛ احیاناً اگر کنجکاوی: ارتباط نامشروع قبل از ازدواج چندان هم جالب نیست. ما بدن‌هایمان را به مردانی دادیم که عاشقشان بودیم، فکر می‌کردیم این راهی است تا آن‌ها نیز عاشقمان شوند و با ما ازدواج کنند، همان‌طوری که همیشه در تلویزیون دیده بودیم. اما بدون امنیت ازدواج و علم قطعی به اینکه او همیشه با ما خواهد بود، حتی لذت بخش هم نیست!! چنین است مسخرگی و وارونگی آن، فقط یک هدر رفتن است. تو می‌مانی و اشکهایت.

به عنوان یک زن که با زن دیگر صحبت می‌کند، باور دارم که تو  این را فهمیدی. برای اینکه فقط یک زن می‌تواند حقیقتا بفهمد در قلب زن دیگر چیست. حقیقتاً ما همه شبیه یکدیگریم؛ علی رغم نژاد، دین و ملیت‌مان، قلب یک زن همه جا یک شکل است. ما عشق می‌ورزیم، این کاری است که به بهترین وجه انجام می‌دهیم. ما خانواده‌هایمان را پرورش می‌دهیم، و به مردی که دوستش داریم، آرامش و قدرت می‌دهیم. اما ما زنان آمریکایی فریب خورده‌ایم در این باور که ما سعادتمندترین هستیم چون شغل داریم، خانه‌هایی شخصی داریم که می‌توانیم در آن تنها زندگی کنیم، و آزادی، که عشق خود را نثار هر کس که می خواهیم کنیم

این آزادی نیست. و آن عشق نیست.

فقط در پناهگاه امن ازدواج است که جسم و قلب یک زن می‌تواند، برای عشق ورزیدن احساس امنیت کند. به چیزی کمتر از این، تن نده. ارزش ندارد. تو حتی آن را دوست نخواهی داشت و پس از آن، حتی خودت را هم کمتر دوست خواهی داشت، سپس او نیز تو را ترک خواهد کرد.

خویشتن‌داری

گناه هرگز فایده‌ای ندارد، همیشه تو را فریب می‌دهد. هرچند شرافت و کرامتم را باز پس گرفته‌ام، اما هنوز هیچ چیزی جای اینکه شرافتم را از اول نمی‌دادم، نمی‌گیرد. ما زنان غربی شستشوی مغزی داده شده‌ایم که باور کنیم شما زنان مسلمان، مورد ظلم واقع شدید. اما حقیقتاً ماییم که مورد ظلم واقع شده‌ایم، برده‌ی مدهایی هستیم که پست‌مان می‌کند، نسبت به وزن و اندام‌مان عُقده‌ای شده‌ایم، و گدای محبت مردانی هستیم که نمی‌خواهند رشد فکری یابند [مسئولیت پذیر باشند] … در اعماق وجودمان می‌دانیم که سرمان کلاه رفته است.

ما مخفیانه تو را تحسین می‌کنیم و به تو رشک می‌ورزیم، باوجود اینکه برخی از ما آن را اقرار نمی‌کنیم.

خواهش می‌کنم به دیده تحقیر به ما نگاه نکنید یا فکر نکنید ما این چیزها را اینگونه که هست، دوست داریم. این تقصیر ما نیست. اکثر ما پدرانی نداشتیم تا وقتی نوجوان بودیم، از ما حمایت کنند، چون خانواده‌های ما متلاشی شده‌اند. تو می‌دانی چه کسی پشت این نقشه است.

خواهران من، گول نخورید. نگذارید شما را هم بگیرند. پاک و با نجابت بمانید. ما زنان مسیحی، حقیقتاً نیاز داریم ببینیم زندگی زنان چگونه باید باشد. به تو نیاز داریم تا برای ما الگویی باشی، برای اینکه ما گمشده‌ایم. پاکی‌ات را نگه دار.

به خاطر داشته باش، خمیر دندان بیرون آمده را نمی‌شود دوباره داخل برگرداند [آب ریخته شده را نمی‌توان جمع کرد]. پس با دقت از خمیرت محافظت کن!

امیدوارم این نصیحت را با همان روحیه‌ای که نیت شده بود دریافت کنی: روحیه دوستی، احترام و تحسین.

 

منبع : وبلاگ 9 دی

 

 

 



کلیدواژه ها:
[ یکشنبه 91/7/2 ] [ 12:57 عصر ] [ بیدار ] [ نظر ]

با هم رفتیم بیرون، یه چادر مشکی، همیشه روی صندلی عقب ماشینه!
بهش میگم: تو که هیچ وقت سرت نمی کنی، چرا با خودت میاری؟!!!
می گه: وقتی شبا دیر می رم خونه، لازمم میشه! واسه امنیت!

ساعت نزدیک 10 شبه، رسیدیم درِ خونه، موقع خداحافظی،
دوستم می گه: با تو که باشم، بابام میذاره تا ساعت 1 هم بیرون باشم!

بعد از تعطیلات ترم رفتم دانشگاه
از دور همون دوستم رو دیدم که چادر مشکی شو سرش نکرده!
همیشه می گفت برا امنیت چادر مشکی می پوشه...

امنیتی که روی صندلی عقب ماشینه.... همیشه همراه منه!
اعتمادی که پدر تو وقتی همراه منی، به تو داره.... همیشه همراه منه!
چادر مشکی من، همیشه همراه منه....
چــــــــــــــــــــــــــــــــــــــادر



کلیدواژه ها: چادر
[ چهارشنبه 91/6/29 ] [ 7:3 صبح ] [ بیدار ] [ نظر ]

 

الملک یبقی مع الکفر

ولا یبقی مع الظلم


آآآآ والا پیام دار محمد

   گفتی که یک دیار هرگز به           ظلم و جور نمی ماند

     بر پا و استوار                           هرگز! هرگز!

        والا پیام دار محمد

           والا پیام دار محمد

             آنگاه تمثیل وار کشیدی                عبای وحدت بر سر پاکان روزگار

               آآآ در تنگ پر تبرک آن نازنین عبا            دیرینه ای محمد جا هست

                 بیش و کم آزاده را                                  که تیغ کشیده است بر ستم

                  آآآ والا پیام دار محمد

                 

بوی عطرت  هنوز می آید ،جریان دارد و نوازش می کند، از گذر چهارده قرن؛ رائحه ای طیبه که همگان حتی دشمنانت تو را با آن می شناختند؛ 

عجیب است که شامه هایشان مهربانی ات را احساس نمی کند و لطفت را در نمی یابند، شاید نمی خواهند بفهمند این همه عظمت را...

یا رسول الله! تو خود با آنان آشناتری، قرن هاست که تهمت ها بسته اند و نارواها گفته اند و خیال کرده اند که شاید بتوانند اندکی از نورت بکاهند ولی خورشید وجودت چنان تابناک است که هرگز سایه های کوچک توان مقابله با نور تو را ندارند.

گفته اند ساحر، شاعر، مجنون وحال... خودشان هم می دانند که تو هیچکدام این ها نیستی ؛ تو والا پیامداری ، جاودانه ای، عشق و شورت لبریز می شود از جان پیروانت...عطرت در تمام عالم پیچیده است، ورت در تمام عالم تابیده است، مهرت چنان نشسته بر دلمان که...

وآخر هیچ؛ اضافه شدند بر همان های قرن های قبل؛گاه در قامت عرب های جاهلی و حال بلوند های امریکایی وقبطیان مصری و...

 



کلیدواژه ها:
[ شنبه 91/6/25 ] [ 9:40 صبح ] [ بیدار ] [ نظر ]
<      1   2   3   4   5      >
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

مدیر وبلاگ : بیدار[131]
نویسندگان وبلاگ :
حُسن یوسف[13]
دختر پشیمون[3]

لینک دوستان
برچسب‌ ها
چادر (17)
عکس (4)
غرب (4)
طنز (3)
شعر (3)
زن (2)
قلم (1)
عسل (1)
غرب (1)
خوب (1)
حیا (1)
رجب (1)
هنر (1)
یس (1)
جستجو در وبلاگ


در این وبلاگ
در کل اینترنت

آمار بازدید
امروز: 19
دیروز: 9
آمار کل: 243557


جستجو در وبلاگ


در این وبلاگ
در کل اینترنت

موسیقی وبلاگ
ایران رمان