سفارش تبلیغ
صبا ویژن

برای لیلی
قالب وبلاگ

یه روز منتظر اتوبوس بودم تا برم حرم (ریاءً قربهً الی الله!)؛ 5 دقیقه گذشت، اتوبوس نیومد. 10 دقیقه گذشت، بازم نیومد. 15 و 20 دقیقه.... همینطور ثانیه ها در گردش بودن ولی بازم نیومد و من همچنان منتظر بودم. مسافرا که تعدادشون زیاد شده بود همشون شروع کردن به گلایه و بد و بیراه گفتن به ...
یکی ساعتشو نگاه می کرد، یکی از فرط عصبانیت یکسره راه می رفت؛ اون یکی طاقت نیاورد و با تاکسی رفت...
و من همچنان در انتظار اتوبوس بودم، خدایا این انتظار کی به پایان میرسه؟!
یه لحظه به فکر فرو رفتم و با خودم گفتم: ما برای اومدن اتوبوس که کرایه اش ارزونتر از سواریه، این همه بی تابی می کنیم... اما...
اتفاقاً اون روز جمعه بود، ذهنم رفت پیش صاحب اون روز و گفتم اگر هر کدوم از شیعیان برای ظهور امام زمان (عج) همین اندازه، نه بیشتر نگران بودن و بی تابی می کردن، امام زمان (عج) ظهور می کردن؛ اما افسوس...!!؟؟



کلیدواژه ها: انتطار، داستان
[ جمعه 91/2/8 ] [ 1:50 عصر ] [ ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

مدیر وبلاگ : بیدار[131]
نویسندگان وبلاگ :
حُسن یوسف[13]
دختر پشیمون[3]

لینک دوستان
برچسب‌ ها
چادر (17)
عکس (4)
غرب (4)
طنز (3)
شعر (3)
زن (2)
قلم (1)
عسل (1)
غرب (1)
خوب (1)
حیا (1)
رجب (1)
هنر (1)
یس (1)
جستجو در وبلاگ


در این وبلاگ
در کل اینترنت

آمار بازدید
امروز: 11
دیروز: 6
آمار کل: 243169


جستجو در وبلاگ


در این وبلاگ
در کل اینترنت

موسیقی وبلاگ
ایران رمان